درباره

جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 30
بازدید ماه : 79
بازدید کل : 9383
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


ابر برچسب ها
عاشقان (3) ,  امام زمان (2) ,  ظهور (2) ,  عاشقان (2) ,  برترین (1) ,  تصاویر (1) ,  مهدویت (1) ,  منتظر (1) ,  این تیتر (1) ,  نزدیک (1) ,  مهدی (1) ,  انتظار (1) ,  شاید (1) ,  سخت (1) , 


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
عاشقان

مرحوم حجة الاسلام اسدالله بافقی یزدی برادر مرحوم حاج شیخ محمد تقی بافقی در ماه صفر 1369 هجری قمری در قصبه بافق حکایت کرد که:

« مرحوم برادرم کراراً به فیض ملاقات آن حضرت رسیده و حضور آن حضرت مشرف شده اند و در زمان حیاتش راضی نبود گفته شود.


آن مرحوم از اشخاصی بودند که مکرر این توفیق نصیبشان شده بود چه در سفر مکه معظمه که پیاده و یا با شتر مشرف شدند و چه در اعتاب مقدسات و چه در مسجد شریف جمکران قم. یکی از آنها این است که: ایشان از نجف اشرف پیاده، به زیارت حضرت رضا علیه السلام مشرف می شدند. در فصل زمستان، وارد ایران شده و در کوهها و دره های کردستان و در مرز ایران و عراق می آمدند. نزدیک غروب آفتاب در حالی که برف می بارید و تمام کوه و دشت را برف پوشانیده و هوا هم سرد بود؛ به یک قهوه خانه می رسد که در نزدیک گردنه ای بود. با خود می گوید: امشب را در این قهوه خانه می مانم و صبح به راهم ادامه می دهم.



در قهوه خانه می بیند که عده ای مشغول لهو و لعب و قمار می باشند. متحیر می شود با این منکرات و افراد لاابالی چه کند و نهی از منکر هم در اینجا مورد ندارد؛ زیرا در قلب سیاه و سنگی شیطان پرستها اثر نمی کند.

هوا تاریک شده و او در این فکر، که چه کنم؟ صدایی می شنود که او را به اسم می خواند. می بیند که در آن نزدیکی درختی سبز و خرم است و در زیر آن شخص بزرگواری نشسته، سلام می کند. آن آقا می فرماید: «محمد تقی آنجا جای تو نیست، بیا در نزد ما ».
پس زیر سایه درخت رفته مشاهده می کند که هوای لطیفی دارد در حالی که تمام دشت و کوه را برف پوشانیده ولی زیر آن درخت خشک و مانند هوای بهار است.
شب را در خدمت آن بزرگوار بیتوته نموده و آنچه باید استفاده می کند و چون صبح طالع می شود نماز صبح را خوانده و آن آقا می فرماید: « اکنون که هوا روشن شد می رویم ».

ما آمدیم من در کنارت ایستاده بودم و تو به ما التفات ننمودی.




پس به راه افتاده و مقداری که می روند آن مرحوم از روی قرائن متوجه می شود که به چه فیض و فوز عظیمی رسیده است. آقا می فرماید:
«حالا ما را شناختی ؟» وداع می کنند که بروند؛ عرض می کند:
« اجازه بفرمایید من هم در خدمت شما باشم ».
حضرت می فرمایند: « تو نمی توانی با من بیایی».
عرض می کند: « دیگر کجا خدمت شما برسم؟ »
می فرمایند: « در این سفر دوبار نزد تو می آیم؛ اول: قم، دوم: نزدیک سبزوار».
پس از نظرش غایب می شود و آن مرحوم به شوق وعده دیدار قم به راه ادامه داده و پس از چندین روز وارد قم شده و سه روز برای زیارت و وعده تشرف توقف نموده ولی ظاهراً موفق نمی شود.
پس از نظرش غایب می شود و آن مرحوم به شوق وعده دیدار قم به راه ادامه داده و پس از چندین روز وارد قم شده و سه روز برای زیارت و وعده تشرف توقف نموده ولی ظاهراً موفق نمی شود

پس حرکت می کند و بعد از یک ماه نزدیک سبزوار می شود. همین که از دور شهر را می بیند با خود می گوید: « چرا خلف وعده شد! در قم که جمالش را ندیدم؛ و این هم شهر سبزوار ».
تا این فکر را می کند، صدای پای اسبی به گوشش می رسد. برمیگردد می بیند آقا، حضرت ولی عصر عجل الله فرجه سواره می آید. ایستاده سلام می کند و پس از ادای وظیفه و عرض ادب می گوید: « آقا جان! وعده فرمودید که قم هم خدمت می رسم ولی موفق نشدم ».
حضرت می فرمایند: « محمد تقی ما آمدیم وقتی که از حرم عمه ام حضرت معصومه سلام الله علیها بیرون آمده و زنی تهرانی از تو مسائلی می پرسید و تو سرت پایین و جواب او را می دادی ما آمدیم من در کنارت ایستاده بودم و تو به ما التفات ننمودی ».

 




 برچسب ها :

 

شیخ محمدجواد انصاری همدانی

مرحوم شیخ محمد جواد انصاری همدانی از سوختگان شیدایی بود که خود را بنده امام زمان (ع) و بلکه خاک پای آن حضرت می دانست. راه سلوک حق را منحصر در ولایت امام زمان (ع) می دید و می فرمود: « وقتی خدا را می شود دید، امام زمان (ع) را که مخلوق خداست، چگونه نمی شود دید، اما وقتی می توان خدمت آن حضرت رسید که حضور و غیبتشان برای شما فرقی نکند. » آن بزرگوار، درباره نماز شب امام زمان ارواحنا له الفداء و نورانیت فوق العاده آن می فرمود: « یکی از مومنان، شبی که برای نماز شب بیدار شده بود، مشاهده کرد که حدود 500 خانه از خانه های همدانی نورافشانی می کند. به او الهام شده بود که در این خانه ها نماز شب خوانده می شود. آن گاه در نقطه ای از زمین عمودی از نور دیده بود که تا آسمان کشیده شده است و به او الهام شده بود که در آن مکان وجود مقدس حضرت مهدی (عج) به نماز شب ایستاده است.»
برخی از شاگردان آیت ا... انصاری همدانی اعلی ا... مقامه معتقدند که منظور آن جناب، خودش بوده است، اما آن عارف بالله از روی تواضع و کتمان اسرار، نخواسته است که نام خود را ذکر نماید. از خصوصیات بارز آیت ا... انصاری رضوان ا... تعالی علیه کتمان شدید اسرار بوده است. آن جناب به شاگردان خود تاکید می کردند که اسرار الهی را بروز ندهند

 

1 ر.ک: کرمی نژاد، در کوی بی نشانها؛ موسس شمس الشموس، سوخته.




 برچسب ها :

السلام علیک یا ابا صالح المهدی- پس کی میایی 

محمد بن مسلم گوید از امام باقر (علیه السلام) در بارۀ سیره قائم
بِسِیرَةٍ مَا سَارَ » :  عجّل الله فرجه  پرسش کردم که چون قیام کند به کدام سیره با مردم رفتار می کند. فرمود
به همان سیره ای که رسول خدا رفتار م ی کرد تا ؛« بِهِ رَسوُلُ اللهِ  صلّی الله علیه وآله  حَتَّی یُظْهِرَ الإسْلاَم
« ؟ پرسیدم که سیرۀ رسول خدا (صلی الله علیه وآله) چگونه بود » : اسلام را ظاهر سازد. محمد بن مسلم گوید
فرمود:
أَبْطَلَ مَا کَانَ فِی الجَاهِلِیَّةِ وَاسْتَقْبَلَ النَّاسَ بِالعَدْلِ, وَکَذَلِکَ القَائِمُ  عَلَیْهِ السَّلاَ مُ  إذَا قَامَ
یُبْطِلُ مَا کَانَ فِی الْهُدْنَةِ مِمَّا کَانَ فِی أیْدِی النَّاسِ وَیَسْتَقْبِلُ بِهِمُ الْعَدْلَ.
آنچه را در جاهلیت بود را باطل کرد و با عدالت با مردم رو به رو شد [و در میان آ ن ها
عدالت کرد] و قائم (علیه السلام) نیز چنین خواهد کرد. چون قیام کند, آنچه در اوضاع
ناعادلانه وجود دارد و آنچه را ااز بی عدالتی در میان مردم رایج است، باطل می کند و با
مردم با عدالت رو به رو می شود [و عدالت را برپا م یدارد]. (1)

1 = منبع: تهذیب الاحکام, ج ۶, ص ۱۵۴ ؛ وسائل الشیعه, ج ۱۱ , ص ۵۷




 برچسب ها :

توصیه‌های امام عصر (عج)‌خطاب به شیعیان و پیروان اهل‌بیت (ع(


براستی، چقدر به اینها عمل می‌کنیم؟!

 

آنچه در پی می آید توصیه‌هایی است که امام عصر(عجل الله تعالی فی فرجه)‌خطاب به شیعیان و پیروان اهل‌بیت (علیه السلام فرموده‌اند.
براستی، چقدر به اینها عمل می‌کنیم؟!

۱٫ از خداوند ـ جل جلاله ـ بترسید و تقوا پیشه کنید.

۲٫ به ما در بیرون آوردن شما از فتنه و امتحانی که بر شما روی آورده است کمک کنید.

۳٫ عهد می‌کنم که هر کدام از شیعیان که راه تقوا را در پیش گیرد و هر آنچه که لازم است و حق خداست از مال خود خارج کند، از فتنه‌ی گمراه‌کننده و رنج‌های ظلمانی در امان باشد.

۴٫ هر کدام از شیعیان، در بخشش اموالی که خداوند به او داده به کسانی که خداوند فرمان داده است بخل ورزد، در دنیا و آخرت زیانکار خواهد بود.

۵٫ اگر شیعیان ما در وفا نمودن به عهد و پیمانی که از ایشان گرفته شد، همسو و یک‌دل شوند، دیدار ما از ایشان به تأخیر نخواهد افتاد.

۶٫ ظهور ما به تأخیر نیفتاده مگر به سبب اعمال ناپسندی که از ایشان سر می‌زند و خبر آنها به ما می‌رسد.

توقیع به شیخ مفید

۷٫ از خدا بترسید ؛ و از ما اطاعت کنید ؛ و از راه راست منحرف نگردید.

۸٫ نیت خود را ـ مطابق سنت آشکاری که به شما گفتم ـ با دوستی، به سوی ما برگردانید.

توقیع به ابن ابی‌غانم قزوینی و جماعتی از شیعیان

۹٫ اموال شما (خمس و زکات) را قبول نمی‌کنیم مگر اینکه پاک و طاهر باشد... هر کس می‌خواهد عمل کند و هر که نخواهد نکند ؛ چرا که ما به آنچه شما دارید نیازی نداریم.

۱۰٫ ظهور و فرج در دست خداست و کسانی که وقت رای آن تعیین می‌کنند "دروغگو " هستند.

۱۱٫ در مسایلی که روی می‌دهد به فقهاء مراجعه کنید ؛ زیرا که ایشان حجت من بر شمایند و من حجت خدایم بر ایشان.

۱۲٫ منتفع شدن از من در ایام غیبتم، مانند استفاده از خورشید است زمانی که ابر روی آن را پوشانده باشد.

۱۳٫ درباره چیزهایی که به درد شما نمی‌خورد سؤال نکنید، و در دانستن چیزهایی که از دانستن آنها معاف شده‌اید خود را به سختی نیاندازید.

۱۴٫ برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید ؛ چرا که همین فرج شماست.

توقیع به اسحاق بن یعقوب

۱۵٫ هر کس بدون اجازه ما در اموال مربوط به ما (خمس، زکات و وقف) تصرف کند، از جمله ظالمین است و ما در روز قیامت شاکی او خواهیم بود.

توقیع به محمد بن جعفر اسدی

۱۶٫ آیا نمی‌دانید که خداوند از زمان حضرت آدم تا حال، برای مردم ملجأ و پناهی قرار داده که به ایشان پناه برند و راهنمایانی تعیین کرده که به سبب آنها هدایت یابند. هر زمان که نشانه‌ای از آنان پنهان شد نشانه‌ی دیگر آشکار گردید و هر وقت که ستاره‌ای از ایشان غروب کرد ستاره‌ی دیگر طلوع نمود ؛ و وقتی که خدای عزوجل امام حسن عسکری (علیه السلام ) را به سوی خود برد گمان ننمایید که واسطه میان خود و مخلوقاتش را قطع نموده است. هرگز چنین چیزی نشده و نخواهد شد تا وقتی که قیامت برپا شود.

توقیع به محمد بن ابراهیم بن مهزیار

۱۷٫ آیا نمی‌دانید که روی زمین از حجت خدا خالی نمی‌گردد ؛ خواه آن حجت، ظاهر باشد و خواه پنهان.

۱۸٫ مردم پیروی از خواهش‌های نفسانی را از خود دور کنند ؛ و همانگونه که پیش از غیبت رفتار می‌نمودند رفتار کنند ؛ و امری که از آنان پوشیده و پنهان شده است را جستجو ننمایند … و بدانند که حق با ما و در نزد ماست .0

توقیع به عمری وپسرش

برگرفته پایگاه خبری عمارها

 

 

یارب الفاطمه بحق الفاطمه اشف صدر الفاطمه بظهور الحجه(ای منتقم خون حسین کی میای

یا رب الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجه

سید رشتی

مرحوم حاج میرزا حسین نوری می گوید جناب سید احمد موسوی رشتی (تاجر) به من گفت: در سال هزار و دویست و هشتاد به قصد زیارت خانه خدا از رشت به تبریز آمدم و به اتفاق حاج جبار جلودار سدهی اصفهانی که قصد رفتن به طرابوزن را داشت، روانه شدیم وقتی به منزل اول رسیدیم سه نفر دیگر هم به من ملحق شدند و با هم روانه شده تا رسیدیم به « ارزنه الروم » و از آنجا عازم شدیم برای « طرابوزن ».

در یکی از منازل بین دو شهر حاج جبار جلودار نزد ما آمد و گفت: این منزل که در پیش داریم بسیار مخوف و ترسناک است قدری زودتر حرکت کنید تا به قافله رسیده و همراه آنها باشیم. مقدار نیم فرسخ با سه ربع فرسخ که از منزل دور شدیم برف تندی شروع به باریدن کرد. هوا هم تاریک شده و رفقا سر خودشان را پوشانده بودند و با سرعت می رفتند، من نیز آنچه سعی کردم که خودم را به آنها برسانم ممکن نشد تا آنکه آنها رفتند و من تنها ماندم. از اسب پیاده شده و در کنار راه نشستم و فوق العاده ناراحت و مضطرب بودم. در همین فکر بودم که ناگهان در مقابل خود باغی را مشاهده کردم و در آن باغ باغبانی را دیدم که داشت با بیل به درختها می زد که برف آنها بریزد، باغبان نزدیک من آمد و با فاصله کمی ایستاد و فرمود: تو که هستی؟ گفتم: رفقای من رفته اند و من تنها مانده ام و راه را نمی دانم و گم شده ام، آن باغبان گفت: نافله صبح را بخوان تا راه را پیدا کنی، من مشغول خواندن نافله شدم و پس از پایان تهجدم باز آمد و گفت: نرفتی؟ گفتم: وا... راه را نمی دانم. گفت : زیارت جامعه را بخوان من با آنکه زیارت جامعه را حفظ نبودم، آنجا مشغول زیارت جامعه شدم و تمام زیارت را از حفظ و بی غلط خواندم.

مجدداً آن شخص آمد و گفت: هنوز نرفتی؟ در آنجا من بی اختیار گریه ام گرفت و گفتم: بله هنوز هستم! راه را بلد نیستم که بروم آن شخص گفت: زیارت عاشورا را بخوان من برخاستم و عاشورا را که از حفظ نبودم ولی در عین حال با تمام لعن و سلام که صد مرتبه بود با دعای علقمه از حفظ خواندم.

پس از اتمام زیارت عاشورا باز آمد و گفت: هنوز نرفتی؟ گفتم: نه می مانم تا صبح شود، آن شخص گفت: من الان تو را به قافله می رسانم. لذا رفت و سوار الاغی شد و بیل خود را به روی دوشش گذاشت و گفت: بیا در ردیف من بر الاغ سوار شو من سوار شدم و مهار اسبم را کشیدم، دیدم اسبم حرکت نمی کند، آن شخص گفت: مهار اسب را به من بده، به او دادم بیل رابه دوش چپ گذاشت و مهار اسب را به دست گرفت، اسب هم در نهایت تمکین رام شد و شروع به حرکت کردیم، همینطور که می رفتیم، دست خود را روی زانوی من گذاشت و گفت: شما چرا نافله
نمی خوانید؟ نافله، نافله، نافله. ( این جمله را سه بار تکرار فرمود برای اهمیت آن).

سپس گفت: شما چرا عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا . ( این جمله را نیز سه بار تکرار کرد). و بعد گفت: شما چرا زیارت جامعه را نمی خوانید؟           جامعه، جامعه، جامعه.

و با تکرار به این سه موضوع تاکید آن، در طی مسافت راه را دائره وار می رفت. یکدفعه دیدم برگشت و گفت: آنها رفقای شما هستند. دیدم‎آنها لب جوی آبی پائین آمده اند و مشغول وضو برای نماز صبح هستند.

من از الاغ پیاده شدم که سوار اسب خودم شوم و خود را به آنها برسانم، دیدم نمی توانم. آن آقا از الاغ پیاده شد و بیل خود را در برف فرو کرد و مرا بر اسب سوار نمود و سر اسب را به طرف رفقا برگردانید.

در آن حال یکباره به فکر افتادم که این شخص چه کسی است که فارسی حرف می زد با آنکه در آن حدود فارسی زبان نیست وهمه زبانشان ترکی است و مذهبی جز مسیحی در آنجا نیست، این مرد به من دستور نافله و زیارت عاشورا و جامع را می داد و من چگونه عاشورا و جامعه را از حفظ خواندم با آنکه قبلاً آنها را از حفظ نداشتم و چگونه اسب من از او اطاعت می کرد و نیز چطور مرا با این سرعت به رفقایم رسانید؟!

لذا به عقب سر خود نگاه کردم، احدی را ندیدم و اثری از او نبود، بالاخره متوجه شدم که آن بزرگوار قطب دائره امکان بقیه ا... صاحب الزمان عجل ا... تعالی فرجه الشریف بوده که مرا از آن حالت سرگردانی و نگرانی نجات داده است.

امدادهای غیبی امام زمان ص 157 به نقل از نجم الثاقب ص 343 و مفاتیح الجنان ص 1011.




 برچسب ها :

کوتاه گفته های آیت الله بهجت در باره امام زمان عجل الله فرجه

 
چه قدر حضرت [امام زمان (علیه السلام)] مهربان است به کسانی که اسمش را می برند و صدایش می زنند و از او استغاثه می کنند؛ از پدر و مادر هم به آنها مهربان تر است!
لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولی عصر (عج) تشرّف حاصل کند؛ بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز، سپس توسّل به ائمه (علیهم السلام) بهتر از تشرّف باشد.
*ما در دریای زندگی در معرض غرق شدن هستیم؛ دستگیری ولیّ خدا لازم است تا سالم به مقصد برسیم. باید به ولیّ عصر (عج) استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد و ما را تا مقصد، همراه خود ببرد.
* دعای تعجیل فَرج، دوای دردهای ما است.
* در زمان غیبت هم عنایات و الطاف امام زمان (عج) نسبت به محبّان و شیعیانش زیاد دیده شده؛ باب لقا و حضور بالکلیّه مسدود نیست؛ بلکه اصل رؤیت جسمانی را هم نمی شود انکار کرد!
* با وجود اعتقاد داشتن به رئیسی که عینُ الله الناظره است، آیا می توانیم از نظر الهی فرار کنیم و یا خود را پنهان کنیم؛ و هر کاری را که خواستیم، انجام دهیم؟! چه پاسخی خواهیم داد؟!
*هر چند حضرت حجت (عج) از ما غایب و ما از فیض حضور آن حضرت محرومیم؛ ولی اعمال مطابق یا مخالف دفتر و راه و رسم آن حضرت را می‌دانیم؛ و این که آیا آن بزرگوار با اعمال و رفتار خود خشنود، و سلامی - هر چند ضعیف - خدمتش می‌فرستیم؛ و یا آن حضرت را با اعمال ناپسند، ناراضی و ناراحت می کنیم!
* علایمی حتمیّه و غیر حتمیّه برای ظهور آن حضرت ذکر کرده اند. ولی اگر خبر دهند فردا ظهور می کند، هیچ استبعاد ندارد! لازم? این مطلب آن است که در بعضی علایم، بَداء صورت می گیرد و بعضی دیگر از علایم حتمی هم، مقارن با ظهور آن حضرت اتفاق می افتد.
* انتظار ظهور و فرج امام زمان (عج)، با اذیّت دوستان آن حضرت، سازگار نیست!
*چه قدر حضرت [امام زمان (علیه السلام)] مهربان است به کسانی که اسمش را می برند و صدایش می زنند و از او استغاثه می کنند؛ از پدر و مادر هم به آنها مهربان تر است!
*خداوند کام همه شیعیان را با فَرج حضرت غائب (عج) شیرین کند! شیرینیها، تفکّهاتِ زائد بر ضرورت است؛ ولی شیرینی ظهور آن حضرت، از اَشدّ ضرورات است.
* مهمتر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی (عج)، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار حضرت تا ظهور او می باشد.
* افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می روند، و نمی دانند که خود آن حضرت چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل فَرَج او دعا کنند!
*امام (عج) در هر کجا باشد، آن جا خضراء است. قلب مؤمن جزیره خضراء است؛ هر جا باشد، حضرت در آن جا پا می گذارد.
* قلبها از ایمان و نور معرفت خشکیده است. قلب آباد به ایمان و یاد خدا پیدا کنید، تا برای شما امضا کنیم که امام زمان (عج) آن جا هست!
* اشخاصی را می خواهند که تنها برای آن حضرت باشند. کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود!
*به طور یقین دعا در امر تعجیل فرج آن حضرت، مؤثّر است، اما نه لقلقه.
*آری، تشنگان را جرعه؟ وصال و شیفتگان جمال را آب حیات و معرفت می دهند. آیا ما تشنه؟ معرفت و طالب دیدار هستیم و آن حضرت آب حیات نمی دهد، با آن که کارش دادرسی به همه است و به مضطرّین عالم رسیدگی می کند؟!
* ائمه (علیهم السلام) فرموده اند: شما خود را اصلاح کنید، ما خودمان به سراغ شما می آییم و لازم نیست شما به دنبال ما باشید!
* تا رابطه ما با ولیّ امر: امام زمان (عج) قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد. و قوّت رابطه ما با ولیّ امر (عج) هم در اصلاح نفس است.
* چه قدر بگوییم که حضرت صاحب (عج) در دل هر شیعه ای یک مسجد دارد!
* هر کس که برای حاجتی به مکان مقدّسی مانند مسجد جمکران می رود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطه فیض، یعنی فرجِ خود آن حضرت را از خدا بخواهد.
* خدا می داند در دفتر امام زمان (عج) جزو چه کسانی هستیم! کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز (روز دوشنبه و پنجشنبه) به او عرضه می شود. همین قدر می دانیم که آن طوری که باید باشیم، نیستیم!
* آیا می شود رئیس و مولای ما حضرت ولیّ عصر (عج) محزون باشد، و ما خوشحال باشیم؟! او در اثر ابتلای دوستان، گریان باشد و ما خندان و خوشحال باشیم و در عین حال، خود را تابع آن حضرت بدانیم؟!
* اگر اهل ایمان، پناهگاه حقیقی خود را بشناسند و به آن پناه ببرند، آیا امکان دارد که از آن ناحیه، مورد عنایت واقع نشوند؟!
* با این که به ما نه وحی می شود نه الهام، به آن واسطه ای که به او وحی و الهام می شود توجه نمی کنیم؛ در حالی که در تمام گرفتاری ها - اعمّ از معنوی و صوری، دنیوی و اُخروی - می توان به آن واسطه فیض؛ حضرت حجّت (علیه السلام)، رجوع کرد.
*حضرت غائب (عج) دارای بالاترین علوم است؛ و اسم اعظم بیش از همه در نزد خود آن حضرت است. با این همه، به هر کس که در خواب یا بیداری به حضورش مشرّف شده، فرموده است: برای من دعا کنید!
* راه خلاص از گرفتاری ها، منحصر است به دعا کردن در خلوات برای فرج ولیّ عصر (عج)؛ نه دعای همیشگی و لقلق? زبان... بلکه دعای با خلوص و صدق نیّت و همراه با توبه.

اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه و ناصرَ به نصراً عزیزاً




 برچسب ها :


 تا زخم های کهنه دل را دوا کنم

با ذکر نام پاک تو ذکر خدا کنم

یافاطمه به سجده بگویم به صد نفس

مولای من تویی و به حاجت صدا کنم

تا پا نهم به خاک مدینه به یاد تو

خاکش ز بهر چشم ترم توتیا کنم

چون آن ضریح گمشده پیدا نمی کنم

اندر کنار قبر نبی عقده  وا کنم

من عهد بسته ام که بمیرم ز داغ تو

عهدی دگر کنم که به عهدم وفا کنم

غمهای آسمان که هجوم آورد به دل

رفع غم گران به حدیث کساء‌ کنم

مهدی کجاست تا که به امر ولایتش

سرهای دشمنان تو از تن جدا کنم




 برچسب ها :

استغاثه به حضرت مهدی امام زمان قائم المنتظر بقیه الله الاعظم ـ علیه السلام ـ

آمد بهار و بی گل رویت بهار نیست
باد صبا مباد چه پیغام یار نیست
بی روی گلعذار مخوانم بلاله زار
بی گل نوای بلبل و شور هزار نیست
بی سر و قدّ یار چه حاجت بجویبار
ما را سرشک دیده کم از جویبار نیست
بی چین زلف دوست نه هر حلقه ای نکوست
تاری ز طرّه اش به ختا و تتار نیست
بزمی که نیست شاهد من شمع انجمن
گر گلشن بهشت بود سازگار نیست
گمنام دهر گردد و ویران شود به قهر
شهری که شاه عشق در او شهریار نیست
ای سرو معتدل که بمیزان عدل و داد
سروی باعتدال تو در روزگار نیست
ای نخل طور نور که در عرصه ظهور
جز شعله رخ تو نمایان ز نار نیست
مصباح بزم انس بمشکوه قرب قدس
حقّا که جز تجلّی حسن نگار نیست
ای قبله عقول که اهل قبول را
جز کعبه تو ملتزم و مستجار نیست
امروز در قلمرو توحید سکّه زن
غیر از تو ای شهنشه والا تبار نیست
در نشئه تجرّد و اقلیم کن فکان
جز عنصر لطیف تو فرمانگذار نیست
جز نام دلربای تو از شرق تا بغرب
زینت فزای دفتر لیل و نهار نیست
در صفحه صحیفه هستی به راستی
جز خطّ و خال حسن ترا اعتبار نیست
وندر محیط دائره علم و معرفت
جز نقطه بسیط دهانت مدار نیست
با یکّه تاز عزم تو زانو دوته کند
این توسن سپهر که هیچش قرار نیست
ای صبح روشن از افق معدلت در آی
ما را زیاده طاقت این شام تار نیست
ما را ز قلزم فتن آخر الزمان
جز ساحل عنایت و لطفت کنار نیست
در کام دوستان تو ای خضر رهنما
آب حیات جز ز لبت خوشگوار نیست
ای طاق ابروی تو مرا قبله نیاز
از یک اشاره ای که مشیر و مشار نیست
غیر از طواف کوی تو ای کعبه مراد
هیچ آرزو در این دل امیدوار نیست
غیر از حدیث عشق تو ای لیلی قدم
مجنون حسن روی ترا کار و بار نیست
شور شراب لم یزلی در سر است و بس
جز مست باده ازلی هوشیار نیست
آیت الله غروی اصفهانی رحمه الله علیه



 برچسب ها :

                         شنیدن دعای حضرت برای شیعیان

سید بن طاووس(ره) می فرماید:
سحرگاهی در سرداب مقدس بودم. ناگاه صدای مولایم را شنیدم که برای شیعیان خود دعا می کردند و عرضه می داشتند: 
« اللهم ان شیعتنا خلقت من شعاع انوارنا و بقیه طینتنا و قد فعلوا ذنوباً کثیرة اتکالاً علی حبّنا و ولایتنا فان کانت ذنوبهم بینک و بینهم فاصفح عنهم فقد رضینا و ماکان منها فیما بینهم فاصلح بینهم و قاصّ بها عن خمسنا و ادخلهم الجنّة فزحزحهم عن النار و لا تجمع بینهم و بین اعدائنا فی سخطک. 
خدایا شیعیان ما را از شعاع نور ما و بقیه طینت ما خلق کرده ای؛ آنها گناهان زیادی با اتکاء بر محبت به ما و ولایت ما، کرده اند؛ اگر گناهان آنها گناهی است که در ارتباط با تو است، از آنها بگذر که ما را راضی کرده ای و آنچه از گناهان آنها در ارتباط با خودشان است خودت بین آنها را اصلاح کن و از خمسی که حق ما است، به آنها بده تا راضی شوند. و آنها را از آتش جهنم نجات بده. و آنها را با دشمنان ما در سخط خود جمع نفرما.»

*******************************

دستان شفابخش

                    شیخ شمس الدین محمد بن قارون، نقل کرده اند : 
مردی به نام نجم اسود، در روستای قوسا که یکی از آبادیهای کنار رود فرات است. ساکن بود.
او از اهل خیر و صلاح بود و زن صالحه ای به نام فاطمه داشت که او هم اهل تقوی بود. این دو، یک پسر و یک دختر به نامهای علی و زینب داشتند؛ اما هم مرد و هم همسرش هر دو نابینا شدند و مدتی بر این حال بودند. 

شبی آن زن متوجه شد که دستی به روی او کشیده شد و گوینده ای فرمود: 
« حق تعالی کوری، را از تو برداشت. برخیز و شوهر خود، ابوعلی را خدمت کن و در خدمت او کوتاهی نداشته باش. »
زن گفت: چشمهایم را باز کردم و خانه را پر از نور دیدم. دانستم که این معجزه از طرف مولایمان حضرت قائم علیه السلام بوده است.

*************************************

                           استشمام عطر حضرت در سرداب مطهر 

آقا محمد، که متجاوز از چهل سال متولی شمعهای حرم عسکریین(ع) و سرداب مطهر بوده است. می فرماید: 
والده من، که از صالحات بود، نقل کرد: 
« روزی با خانواده عالم ربانی، آخوند ملا زین العابدین سلماسی(ره)، و خود آن مرحوم، در سرداب مقدس همان ایامی که ایشان مجاور سامرا بود و قصد داشت بنای قلعه آن شهر را تمام کند، بودیم. 
آن روز، جمعه بود و جناب آخوند سلماسی مشغول خواندن دعای ندبه شد و مثل زن مصیبت زده و محب فراق کشیده می گریست و ناله می کرد.
ما هم با ایشان در گریه و ناله شرکت می کردیم. در همین وقت ناگاه بوی عطری وزیدن گرفت و در فضای سرداب منتشر و هوا از آن پر شد؛ به طوری که همه ما را مدهوش کرد. 
همگی ساکت شدیم و قدرت صحبت کردن را نداشتیم. مدت زمان کمی گذشت و آن عطر خوشبو هم رفت و هوا به حالت اول خود برگشت و ما هم مشغول خواندن بقیه دعا شدیم. 
وقتی به منزل مراجعت نمودیم، از جناب آخوند ملا زین العابدین راجع به آن بوی خوش سؤال کردم. 
فرمود: تو را چه به این سؤال؟ 
و از جواب دادن خودداری فرمود. 

عالم متقی، آقا علیرضا اصفهانی (ره)، که کاملاً با آخوند سلماسی خصوصی بود، نقل کرد: روزی از آن مرحوم راجع به ملاقات ایشان با حضرت حجت علیه السلام سؤال کردم و گمان داشتم که ایشان مثل استاد خود، سید بحرالعلوم رحمه الله باشند و تشریفاتی داشته اند. 
در جواب من، همین قضیه را بدون هیچ کم و زیادی نقل کردند. »

******************************************

                                            حکایت مرد صابونی

شخص عطاری از اهل بصره می گوید: 
روزی در مغازه عطاریم نشسته بودم که دو نفر برای خریدن سدر و کافور به دکان من وارد شدند. وقتی به طرز صحبت کردن و چهره هایشان دقت کردم، متوجه شدم که اهل بصره و بلکه از مردم معمولی نیستند به همین جهت از شهر و دیارشان پرسیدم؛ اما جوابی ندادند.
من اصرار می کردم؛ ولی جوابی نمی دادند. به هر حال من التماس نمودم، تا آن که آنها را به رسول مختار صلی الله علیه و آله و سلم و آل اطهار آن حضرت قسم دادم. مطلب که به این جا رسید، اظهار کردند: 
ما از ملازمان درگاه حضرت حجت علیه السلام هستیم. یکی از جمع ما که در خدمت مولایمان بود، وفات کرده است؛ لذا حضرت ما را مأمور فرموده اند که سدر و کافورش را از تو بخریم.
همین که این مطلب را شنیدم، دامان ایشان را رها نکردم و تضرع و اصرار زیادی نمودم که مرا هم با خود ببرید. 
گفتند: این کار بسته به اجازه آن بزرگوار است و چون اجازه نفرموده اند، جرأت این جسارت را نداریم. 
گفتم: مرا به محضر حضرتش برسانید، بعد همان جا، طلب رخصت کنید اگر اجازه فرمودند، شرفیاب می شوم والا از همان جا بر می گردم و در این صورت، همین که در خواست مرا اجابت کرده اید خدای تعالی به شما اجر و پاداش خواهد داد؛ اما باز هم امتناع کردند. 
بالاخره وقتی تضرع و اصرار را از حد گذراندم، به حال من ترحم نموده و منت گذاشتند و قبول کردند. من هم با عجله تمام سدر و کافور را تحویل دادم و دکان را بستم و با ایشان به راه افتادم، تا آن که به ساحل دریا رسیدیم. آنها بدون این که لازم باشد به کشتی سوار شوند، بر روی آب راه افتادند؛ اما من ایستادم. 
متوجه من شدند و گفتند: نترس؛ خدا را به حق حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف قسم بده که تو را حفظ کند. بسم الله بگو و روانه شو. 

این جمله را که شنیدم، خدای متعال را به حق حضرت حجت ارواحنا فداه قسم دادم و بر روی آب مانند زمین خشک به دنبالشان به راه افتادم تا آن که به وسط دریا رسیدیم. ناگاه ابرها به هم پیوستند و باران شروع به باریدن کرد. 
اتفاقاً من در وقت خروج از بصره، صابونی پخته و آن را برای خشک شدن در آفتاب، بر پشت بام گذاشته بودم. 

وقتی باران را دیدم، به یاد صابونها افتادم و خاطرم پریشان شد. به محض این خطور ذهنی، پاهایم در آب فرو رفت؛ لذا مجبور به شنا کردن شدم تا خود را از غرق شدن، حفظ کنم؛ اما با همه این احوال از همراهان دور می ماندم. آنها وقتی متوجه من شدند و مرا به آن حالت دیدند، برگشتند و دست مرا گرفتند و از آب بیرون کشیدند و گفتند: از آن خطور ذهنی که به فکرت رسید، توبه کن و مجدداً خدای تعالی را به حضرت حجت علیه السلام قسم بده. من هم توبه کردم و دوباره خدا را به حق حضرت حجت علیه السلام قسم دادم و بر روی آب راهی شدم. 

بالاخره به ساحل دریا رسیدیم و از آن جا هم به طرف مقصد، مسیر را ادامه دادیم. مقداری که رفتیم در دامنه بیابان، چادری به چشم می خورد که نور آن، فضا را روشن نموده بود. 
همراهان گفتند: تمام مقصود در این خیمه است و با آنها تا نزدیک چادر رفتم و همان جا توقف کردیم. یک نفر از ایشان برای اجازه گرفتن وارد شد و درباره آوردن من با حضرت صحبت کرد، به طوری که سخن مولایم را شنیدم؛ ولی ایشان را چون داخل چادر بودند، نمی دیدم حضرت فرمودند: 
« ردّوه فانه رجل صابونیّ » 
یعنی او را به جای خود برگردانید و دست رد به سینه اش بگذارید؛ تقاضای او را اجابت نکنید و در شمار ملازمان ما ندانید؛ زیرا او مردی است صابونی.

این جمله حضرت، اشاره به خطور ذهنی من در مورد صابون بود؛ یعنی هنوز دل را از وابستگیهای دنیوی خالی نکرده است تا محبت محبوب واقعی را در آن جای دهد و شایستگی همنشینی با دوستان خدا را ندارد. 
این سخن را که شنیدم و آن را بر طبق برهان عقلی و شرعی دیدم، دندان این طمع را کنده و چشم از این آرزو پوشیدم و دانستم تا زمانی که آیینه دل، به تیرگیهای دنیوی آلوده است، چهره محبوب در آن منعکس نمی شود و صورت مطلوب، در آن دیده نخواهد شد چه رسد به این که در خدمت و ملازمت آن حضرت باشد. »

******************************************

برگرفته از سایت www.azha.ir




 برچسب ها :

ملاقات حضرت آیة الله العظمی مرعشی نجفی(ره)

در ایام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت، علیهم السلام، در نجف اشرف، شوق زیادی جهت دیدار جمال مولایمان بقیة الله الاعظم، عجل الله تعالی فرجه، داشتم با خود عهد کردم چهل شب چهارشنبه پیاده به مسجد سهله بروم، به این نیت که جمال آقا صاحب الامر، علیه السلام، را زیارت کنم و به این فوز بزرگ نایل شوم.

تا 35 یا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم تصادفا در این شب رفتنم از نجف به تاخیر افتاد و هوا ابری و بارانی بود نزدیک شب وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت مخصوصا از زیادی قطاع الطریق و دزد‌ها، ناگهان صدای پایی را از پشت سر شنیدم که بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید. برگشتم به عقب، سید عربی را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت:‌ ای سید! سلام علیکم.

ترس و وحشت بکلی از وجودم رفت و اطمینان و سکون نفس پیدا کردم و تعجب آور بود که چگونه این شخص در تاریکی شدید، متوجه سیادت من شد و در آن حال من از این مطلب غافل بودم. به هر حال سخن می‌گفتیم و می‌رفتیم از من سؤال کرد:

کجا قصد داری؟

گفتم: مسجد سهله.

فرمود: به چه جهت؟

گفتم: به قصد تشرف و زیارت ولی عصر، علیه السلام.

مقداری که رفتیم به مسجد زید بن صوحان که مسجدکوچکی است نزدیک مسجد سهله رسیدیم داخل مسجدشده و نماز خواندیم و بعد از دعایی که سید خواند که، مثل آن بود که دیوار و سنگ‌ها با او آن دعا را می‌خواندند احساس انقلابی عجیب در خود نمودم که از وصف آن عاجزم.

بعد از دعا سید فرمود: سید تو گرسنه‌ای، چه خوب است شام بخوری.

از جمله مطالب در این جلسه تأکید سید عرب بر تلاوت و قرائت این سوره‌ها بعد از نمازهای واجب بود. بعد از نماز صبح سوره یاسین و بعد از نماز ظهر سوره عم بعداز نماز عصر سوره نوح و بعد از مغرب سوره واقعه و بعد از نماز عشاء سوره ملک

 

 

پس سفره‌ای را که زیر عبا داشت بیرون آورد و درآن سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز تازه بود. مثل اینکه تازه از باغ چیده و آن وقت چله زمستان و سرمای زننده‌ای بود و من منتقل به این معنا نشدم که این آقا این خیار تازه سبز را در این فصل زمستان از کجا آورده؟ طبق دستور آقا شام خوردم.

 

سپس فرمود: بلند شو تا به مسجد سهله برویم.

داخل مسجد شدیم آقا مشغول اعمال وارده در مقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظیفه می‌کردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشا را به آقا اقتداکردم و متوجه نبودم که این آقا کیست؟

بعد از آنکه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود:

ای سید آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه می‌روی یا در همین جا می‌مانی؟

گفتم: می‌مانم و سپس در وسط مسجد در مقام امام صادق، علیه السلام، نشستیم.

به سید گفتم: آیا چای یا قهوه یا دخانیات میل داری آماده کنم؟

در جواب کلام جامعی را فرمود: این امور از فضول زندگی است و ما از این فضولات دوریم.

این کلام در اعماق وجودم اثر گذاشت به نحوی که هرگاه یادم می‌آید ارکان وجودم می‌لرزد به هر حال مجلس نزدیک دو ساعت طول کشید و در این مدت مطالبی رد و بدل شد که به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کنم؟

1. در رابطه با استخاره سخن به میان آمد. سید عرب فرمود:

 

ای سید با تسبیح به چه نحو استخاره می‌کنی؟

گفتم: سه مرتبه صلوات می‌فرستم و سه مرتبه می‌گویم: «استخیر الله برحمته خیرة فی عافیة» پس قبضه‌ای از تسبیح را گرفته می‌شمارم، اگر دو تا بماند بد است و اگر یکی ماند خوب است.

فرمود: برای این استخاره، باقی مانده‌ای است که به شما نرسیده و آن این است که هرگاه یکی باقی ماند فورا حکم به خوبی استخاره نکنید بلکه توقف کنید و دوباره بر ترک عمل استخاره کنید اگر زوج آمد کشف می‌شود استخاره اول خوب است اما اگر یکی آمد کشف می‌شودکه استخاره اول میانه است.

به حسب قواعد علمیه می‌بایست دلیل بخواهیم و آقاجواب دهد به جای دقیق و باریکی رسیدیم پس به مجرد این قول تسلیم و منقاد شدم و در عین حال متوجه نیستم که این آقا کیست.

2. از جمله مطالب در این جلسه تأکید سید عرب بر تلاوت و قرائت این سوره‌ها بعد از نمازهای واجب بود. بعد از نماز صبح سوره یاسین و بعد از نماز ظهر سوره عم بعداز نماز عصر سوره نوح و بعد از مغرب سوره واقعه و بعد از نماز عشاء سوره ملک.

3. دیگر اینکه تأکید فرمودند: بر دو رکعت نماز بین مغرب و عشا که در رکعت اول بعد از حمد هر سوره‌ای خواستی می‌خوانی و در رکعت دوم بعد از حمد سوره واقعه را می‌خوانی و فرمود: کفایت می‌کند این از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب، چنانکه گذشت.

4. تأکید فرمود که: بعد از نمازهای پنجگانه این دعا رابخوان:

 «اللهم سرحنی عن الهموم و الغموم و وحشة الصدر و وسوسة الشیطان برحمتک یا ارحم الراحمین».

5. و دیگر تأکید بر خواندن این دعا بعد از ذکر رکوع درنمازهای یومیه خصوصا رکعت آخر:

 «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَرَّحَّم عَلی عَجزِنا وَ اَغِثنا بِحَقِّهِم».

بر دو رکعت نماز بین مغرب و عشا که در رکعت اول بعد از حمد هر سوره‌ای خواستی می‌خوانی و در رکعت دوم بعد از حمد سوره واقعه را می‌خوانی و فرمود: کفایت می‌کند این از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب، چنانکه گذشت

 

 

6. در تعریف و تمجید از شرایع الاسلام مرحوم محقق حلی فرمود:

 

تمام آن مطابق با واقع است مگر کمی از مسایل آن.

7. تأکید بر خواندن قرآن و هدیه کردن ثواب آن، برای شیعیانی که وارثی ندارند یا دارند و لکن یاد از آنها نمی کنند.

8. تحت الحنک را از زیر حنک دور دادن و سر آن را در عمامه قرار دادن چنانکه علمای عرب به همین نحو عمل می‌کنند و فرمود: در شرع این چنین رسیده است.

9. تأکید بر زیارت سید الشهدا، علیه السلام.

10. دعا در حق من و فرمود: قرار دهد خدا تو را ازخدمتگزارن شرع.

11. پرسیدم: نمی‌دانم آیا عاقبت کارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس رو سفیدم؟

فرمود: عاقبت تو خیر و سعیت مشکور و روسفیدی.

گفتم: نمی‌دانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوی الحقوق از من راضی هستند یا نه؟

فرمود: تمام آن‌ها از تو راضی‌اند و درباره‌ات دعا می کنند.استدعای دعا کردم برای خودم که موفق باشم برای تألیف و تصنیف.

دعا فرمودند.

در اینجا مطلب دیگری است که مجال تفصیل و بیان آن نیست پس خواستم از مسجد بیرون روم به خاطرحاجتی، آمدم نزد حوض که در وسط راه قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد به ذهنم رسید چه شبی بود و این سید عرب کیست که اینهمه با فضیلت است؟ شاید همان مقصود و معشوقم باشد تا به ذهنم این معنی خطور کرد، مضطرب برگشتم و آن آقا را ندیدم و کسی هم در مسجد نبود. یقین پیدا کردم که آقا را زیارت کردم و غافل بودم، مشغول گریه شدم و همچون دیوانه ها اطراف مسجد گریه می‌کردم تا صبح شد، چون عاشقی که بعد ازوصال مبتلا به هجران شود.

این بود اجمالی از تفصیل که هر وقت آن شب یادم می‌آید بهت زده می‌شوم. 




 برچسب ها :

رویت حضرت در سرداب غیبت 

عالم ربانی و عارف صمدانی، حاج میرزا مقیم قزوینی فرمود: 
« قصد کردم چله ای در سرداب غیبت باشم و در اوقات خلوت خود، به آن جا مشرف می شدم. نزدیک تمام شدن چله، روزی به سبب بعضی عوارض، کدورتی پیدا کردم. با دلی گرفته و قلبی شکسته به آن جا مشرف و مشغول نماز و اوراد مخصوص شدم. 
ناگهان بین خواب و بیداری، دیدم سرداب مطهر مملو از بوی عطر و عنبر گردید. چشم باز نمودم دیدم، سید جلیلی با عمامه سبز از سراب شش ضلعی که قبل از خود سرداب مقدس است وارد شد و آرام آرام قدم برمی دارد، تا داخل صفـّه گردید. 
من چنان بی خود شدم که قادر بر حرکت دادن هیچ عضوی از اعضای خود نبودم جز آن که چشمم باز بود و جمال آن منبع انوار را مشاهده می نمودم. 
پس از مدتی با همان وقار و سکینه ای که وارد محل مذکور شد، نماز خواند و بعد از نماز با همان حالت اطمینان روانه گردید و من به همان شکل از خود بی خبر بودم.
وقتی از سرداب اصلی داخل سرداب اولی شدند، به خود آمدم برخاستم و گفتم: یقیناً هنوز بالا نرفته اند. با کمال سرعت دویدم؛ ولی کسی را ندیدم. از پله ها بالا رفتم، ابداً اثری نبود. گفتم: حتماً اشتباه کرده ام و هنوز در سرداب تشریف دارند دویدم و همه جا حتی مسجد زنها را جستجو کردم؛ ولی چیزی ندیدم.
ضمن این که به مجرد غایب شدن ایشان، آن بوی مشک و عنبر هم از مشامم محو گردید. 
با کمال گرفتگی و زاری نشستم و به نفس بی قابلیت خود عتاب و خطاب زیادی کردم ولکن چه سود با این بی لیاقتی. »

ثری نبود. گفتم: حتماً اشتباه کرده ام و هنوز در سرداب تشریف دارند دویدم و همه جا حتی مسجد زنها را جستجو کردم؛ ولی چیزی ندیدم.ضمن این که به مجرد غایب شدن ایشان، آن بوی مشک و عنبر هم از مشامم محو گردید. با کمال گرفتگی و زاری نشستم و به نفس بی قابلیت خود عتاب و خطاب زیادی کردم ولکن چه سود با این بی لیاقتی. »
وقتی از سرداب اصلی داخل سرداب اولی شدند، به خود آمدم برخاستم و گفتم: یقیناً هنوز بالا نرفته اند. با کمال سرعت دویدم؛ ولی کسی را ندیدم. از پله ها بالا رفتم، ابداً اثری نبود. گفتم: حتماً اشتباه کرده ام و هنوز در سرداب تشریف دارند دویدم و همه جا حتی مسجد زنها را جستجو کردم؛ ولی چیزی ندیدم.
ضمن این که به مجرد غایب شدن ایشان، آن بوی مشک و عنبر هم از مشامم محو گردید. 
با کمال گرفتگی و زاری نشستم و به نفس بی قابلیت خود عتاب و خطاب زیادی کردم ولکن چه سود با این بی لیاقتی. »

التماس دعا




 برچسب ها :


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان